
ما فقط لوله هاي نفت و گاز مي كاريم نه درخت فرهنگ و هنر
رضا طاهري شاعر جنوب استان در گفتگو با نسيم جنوب : در بازهي جغرافيايي كه شما منطقه ويژه ميناميدش و با اهداف بلند و متعالي جهت شكوفايي اقتصادي (صنعت نفت و گاز) و با علوم برگرفته شكل گرفته است، ما فقط لولههاي نفت و گاز ميكاريم نه درخت هنر و فرهنگ كه سالياني پيش ضرب المثل بود درخت تو گر بار دانش بگيرد به زير آوري چرخ نيلوفري را. از خدا پنهان مبادا از شما پنهان مباد كه مديران استاني و به خصوص منطقهاي جنوبي استان بوشهر نه دغدغه فرهنگي دارند، نه شناخت فرهنگي.
از خودتان بگوييد و از اينكه چطوري وارد فضاي شعر شديد؟
- رضا طاهری، متولد 1355، بندر كنگان، از وقتي يادم ميآيد با شعر سرو كار داشتهام.
- تأثيرگذاران اوليه بر شعر شما چه كساني بودند؟
- شهریار، نیما، فروغ، شاملو، آتشی، اخوان ثالث، فرخ تميمي و... هنوز هم تاثير ميگذارند.
- بيشتر در چه قالب و سبكي شعر ميسرائيد؟
- سپید وآزاد، قدیمترها تمام قالبهای شعری ایرانی را تجربه کرده بودم و در این راستا مجموعه غزلی هم چاپ شده دارم.
- الگوي حرفهاي شما در شعر چه كسي است؟
- طيفي از شاعران ايراني چون شاملو، فروغ، آتشی و احمد رضا احمدی و... خارجيها چون نزار قباني، ناظم حكمت، لوركا، اورهان ولي، شيمبوريسكا و...
- تجربيات زندگي در بندر كهن سيراف و شهر بندري كنگان و منطقه صنعتي و گازي پارس جنوبي تا چه اندازه و چگونه ميتواند در شعرهاي شاعران آن شهرستان تاثيرگذار باشد؟
- من در کناره کوه و دریا بزرگ شدهام، شعلههاي گاز شعله ور شدن را به من آموختهاند و كوه ماندن و درياها رفتن. اما از ديد اجتماعي كه نگاه كنيم در اين منطقه كه شما مي پرسيد دو بازهي جغرافيايي تعريف ميشود به نام منطقه پارس جنوبي و شهرستان كنگان. از نظر جغرافيايي پارس جنوبي جزئي از جغرافيايي طبيعي شهرستان كنگان است اما ازديدگاه فكري كاملا مستقل چنانچه مديريتها و كاركرد آن مستقل است.
هنر موضوعي كاملا انساني و اجتماعي است و در توسعه پايدار يك منطقه بايد اجتماعي را متصور شد، بازه جغرافيايي و بوم زيستي را تعريف كرد، روياي اقتصاد و صنعت به صورت آزاد و انتخابي را تعريف نمود. دربازه جغرافيايي منطقه پارس جنوبي شهر تعريف نشده است، مكان جغرافيايي به وجود نيامده است كه نسل و كودك آن تخيل كند. شهر يا روستا يا مركزيت اجتماعي جايي است كه درآن روياي انتخاب شغلي باشد، آينده معنا پيدا كند و تمركز سياسي داشته باشد، معماري شكل پذيرد و به صورت عمومي انتخاب شود، خوابگاهي نباشد، در شهر يا اجتماع هست كه دغدغههاي انساني معنا ميپذيرد. در عسلويه كار براي معيشت و گذران زندگي و زندگي براي گذران زندگي هست. در اين مكان كه مردم كناردستش هنوز به آداب سنتهاي خود زندگي ميگذرانند، چگونه مي توان توقع تاثيرداشت. منطقه ويژه در ديد مردم شهرستان كنگان يك بازهي جغرافيايي براي اشتغال است نه تبادل فرهنگي و خود كاركنان منطقه ويژه با تكثر فرهنگي و عدم ارتباط با محيط شهري، هيچ گونه قابليت تاثير دهي و تاثير پذيري ندارند.
تجربه سيراف كهن كه عروس بنادر باستاني جهان و شهر سندباد بحري ميخوانندش به پايان رسيده است و مردم هم قرنهاست فراموش كردهاند. جزيره برهوت فرهنگي منطقه ويژه و جزيره سنتي كنگان و جزيره تاريخي سيراف هنوز با هم تلاقي نكردهاند و نميشود گونه شعري براي اين گونه مناطق متصور شد. مناطقي هر چند تاريخي و با فرهنگي كهن ولي با الگوي جديد از زندگي كه مديران و متوليانش هيچگاه نخواستهاند يا ندانستهاند چگونه بايد مديريتش كنند.
در بازهي جغرافيايي كه شما منطقه ويژه ميناميدش و با اهداف بلند و متعالي جهت شكوفايي اقتصادي (صنعت نفت و گاز) و با علوم برگرفته شكل گرفته است، ما فقط لولههاي نفت و گاز ميكاريم نه درخت هنر و فرهنگ كه سالياني پيش ضرب المثل بود درخت تو گر بار دانش بگيرد به زير آوري چرخ نيلوفري را.
- خواستم نظر شما را در باره وضعيت كنوني شعر در بوشهر جويا شوم؟
- بوشهر از فعالترين هاست. در عرصههاي فرهنگي هرجا گفتهام بوشهري هستم ديدهام جور ديگري نگاهمان ميكنند. خيلي مثبت.
- چرا رابطه ضعيفي بين شاعران شهرستانهاي استان با مركز استان وجود دارد و به نوعي شايد بتوان گفت كه كار و ارزش شاعران شهرستان هاي استان كمتر ديده ميشود؟
- توي بوشهر شاعران سرآمد فعلي خودشان هزارتا مشكل دارند. براي اينكه بتوانيد در مركز استان بوشهر و از مركز استان بوشهر به صورت كانوني ديگر شاعران استان را متمركز كنيم نياز به روحيهي مهمان پذيري و جاذبه در شاعران مركز نشين است يا ايجاد كانونهاي غير دولتي، بوشهريها ذاتا مردم مهربان و مهمان نوازند. عمدا ميگويم مهماننواز چون در برنامه ذهنيشان براي مهمانپذيري برنامهاي ندارند، اين به سابقه تاريخي بوشهر بر ميگردد. بوشهري ها مهاجم ستيز بودند و مهاجر پذير و در بوشهر پذيرش مهاجرت به بوشهر كه اتفاقا بدون مانع هم بوده همه اقوام مهاجر چند صدساله در بوشهر بسيار راحت زندگي ميكنند و بوشهر شهري با فرهنگ قوي است و بر روحيه مهاجرانش نيز تاثير ميگذارد. اتفاقا من چند سالي بوشهر زندگي ميكردم و پاتوق شبنشيني خيلي از شاعران بوشهري بودم، دوستان شاعر حتا مهمانهاي سرشناس شاعر كشوري را به ما متصل ميكردند. اين مشكل شاعران بوشهري نيست فعلا گريبان كل كشور است. دغدغهي نان و معيشت و عدم روحيه تمركز گرايي در بوشهر هست. البته غير ازاين ها ممكن است دلايل ديگري هم داشته باشد.
- وضعيت كنوني شعر در شهرستان كنگان چگونه است؟
- چندسالي است در اين فضاها نيستم، ارتباطی ندارم. دوستان خوبي دارم كه گاهي تماس تلفني ميگيريم يا تصادفي ميبينمشان و از عطر وجودشان تازه ميشوم.
- تا كنون چند مجموعه شعر از شما به چاپ رسيده است؟
-4 مجموعه.
- شما يكي از فعالترين شاعران و نويسندگان منطقه جنوبي استان هستيد كه 4 مجموعه شعر و 3 کتاب دیگر را در ظرف چند سال توانسته به چاپ برساند. هزينه چاپ اين كتابها را چگونه تامين نمودهايد و آيا حامي مالي دولتي و يا غير دولتي نيز در اين زمينه شما را ياري نمودهاند؟
- خیر، از خدا پنهان مبادا از شما پنهان مباد كه مديران استاني و به خصوص منطقهاي جنوبي استان بوشهر نه دغدغه فرهنگي دارند، نه شناخت فرهنگي، نه در تار و پود بافتهاي ذهنيشان ازتار پودفرهنگ اثري است. بايد گفت متوليان و مديران شهري شهرستاني به نام كنگان شايد انسانهاي خوب يا مديران خوبي باشند در تعريف سيستم مديريت ايراني. اما من پي بردهام در ذهنيت اين افراد فرهنگ و هنر تعريف نشده است نه به عنوان تعريفهاي ايراني اسلامي نه به عنوان زير ساخت دولتهاي دموكراسي و نه تعريف رونما در مكاتب ماركسيستي بلكه مسايل فرهنگ و هنر دستورهاي بخشنامهاي است كه گاهي يادشان ميآيد و از روي آن دستور پيگيري صادر ميكنند. من براي چاپ برخي از كتابهايم مجبورم سالي چند بار تهران بروم و اين برابر با هزينه چاپ كتاب است. حتا با توجه به خالي بودن سرويسهاي هواپيماهاي طرف قرارداد نفت از سرنشين، دريغ از يك بليط هواپيما. اصلا راحتتر بگويم در سرزمين مرواريد و نفت و گاز ما فقط روي مرواريد و نفت و گاز قدم ميزنيم هيچ حق و حقوقي براي پيشبرد هنر يا زندگيمان نداريم.
- از چاپ اولين كتاب شعر شما در سال 1379 تحت عنوان «هفت تا و دو تا دوست دارم» تا آخرين مجموعه شعر چاپ شده شما در سال 85 تحت عنوان «شبانهها»، چه تغييراتي در شعر شما بوجود آمده است؟
- مقداری اجتماعیتر شدهام. رامتر، كودك درونيام كودكتر شده است. دغدغههايم بيشترشده است. به قول يكي از دوستانام پسري كه آمده بود زير گنبد كبود يكي را هفت و دو تا دوست بدارد مجبور شد با آدم خوشحالهاي كه نميدانست اين جا چه كار ميكنند از فال قهوهي قديمياش يادي كند و سپس داستان مرگ سيزدهم اش را روايت كند تا به شبانههاي برسد كه دارد چون آدمهاي كارتوني تخيلاتش را ورق ميزند و بيخيال اينجا و آنجا به تاريخ و اسطوره ميپيوندد و سرگرم تاريخ نوشتن ميشود.
- شما علاوه بر شاعري به نوشتن نمايشنامه هم پرداخته ايد و كتاب «اين آدم خوشحالا اينجا چه ميكنند» از شما به چاپ رسيده است؟ چرا نمايشنامه؟ از شاعري تا نمايشنامه نويسي چقدر راه است؟ ارتباط اين دو چيست؟
- نميدانم چه جوري توضيح بدهم. ده سال پيش ديالكتيك ذهني و دغدغههاي دراماتيك مرا واداشت تا چند تا طرح نمايشنامه شاعرانه بنويسم. بعد از آن و در اين سالها بيش تر مشاور متن و مشاور كارگردان بودهام در كناردوستان خوبي چون رضا بهارلو و سعيد وفايي و دغدغه نمايشنامه نويسيام را با روياهاي شاعرانه نياميختهام. اين اواخر هم مجموعه اي داستان كوتاه شاعرانه به نام كارتوني چاپ كردهام كه داستان واره هست و طرحهايي است كه بيشتر به درد انيميشن سازي ميخورد. ولي درمورد سوال شما، شكسپير، ايبسن، برشت، چخوف و... بازهم مثال بياورم و از خودمانيها بيشترنمايش نامهنويسهاي ما شاعر بودهاند و شاعران ما هم نمايشنامه نوشتهاند. مگرنبوده شاملو و آتشي خودمان هم نمايشنامه نوشتهاند و توي همين بوشهر خودمان نمايش نامهنويسان بزرگ چون ايرج صغيري شعر هم ميسرايد، خوب هم ميسرايند.
- گذشته از نمايشنامه نويسي شاهد فعاليتهاي تاريخ پژوهشي نيز از شما هستيم و كتاب «از مرواريد تا نفت» كه درباره تاريخ خليج فارس از بندر سيراف تا كنگان و عسلويه است، از شما به چاپ رسيده است. چه شد كه به سوي تاريخ پژوهي كشيده شديد و آيا تخصص كافي را در اين مورد داشتيد؟
- منابع و مطالعات اولیه داشتم. براي مطالعات ادبي، تاريخ و جامعهشناسي و فلسفه و ... اصول اوليه هستند. مطالعات زيادي داشتم يواش يواش ديدم در نبود كار پژوهشي مرتبط روي تاريخ منطقهاي كه در آن زندگي ميكنم، اطلاعات خوبي دارم، شرايط نوشتن را هم دارم. من به جهان بيشتر از شهرم نگاه ميكنم و خودم را شهروند دهكدهي جهاني ميدانم. در دهكدهي ذهني من كنگان، بوشهر و خليج فارس هويت دارند و معتقدم شناخت جزء درك كل را آسانتر ميسازد و اين بود كه براي يافتن هويت فرهنگيام، هويت تاريخ جغرافيايي كه درآن زندگي ميكنم را جستجو كردم.
- آيا پراكندگي كار شما از شاعري تا نمايشنامه نويسي و تاريخ پژوهي به زندگي و پيشرفت شعري شما لطمهاي وارد نميآورد؟
- با زندگيام كه همينهاست تضاد و منافاتي ندارد. من با نوشتن و تعارض زندگی میکنم و منهاي نوشتن هنوز براي خودم تعريفي ندارم.
- حال و هواي نويسندگان و شاعران را در اين دوره چگونه ميبينيد؟
- در كشورمان و در جهان اينترنت، صدا و سيما و مطبوعات ووو خيلي از اصول چاپ و نشر به شيوهي كلاسيك را به هم ريختهاست. حالا توي دورهاي هستيم مثل دورهاي كه صنعت چاپ آمده بود. توي آن دوره خيليها هنوز صنعت چاپ را نپذيرفته بودند و به صورت نسخههاي دستي كتاب منتشر ميكردند. حالا هم يك دوره گذار است كه بايد بتوانيم با شاعران حرفهاي كه داريم، از ابزار دنياي مدرن استفاده نمايم و همين جور هم دارد ميشود. ولي در اين مناطق كه ما زندگي ميكنيم شعر و شاعری و نويسندگي حرفهای نیست كه بتوانيم حرفهاي صحبت كنيم.
- رضا طاهری، متولد 1355، بندر كنگان، از وقتي يادم ميآيد با شعر سرو كار داشتهام.
- تأثيرگذاران اوليه بر شعر شما چه كساني بودند؟
- شهریار، نیما، فروغ، شاملو، آتشی، اخوان ثالث، فرخ تميمي و... هنوز هم تاثير ميگذارند.
- بيشتر در چه قالب و سبكي شعر ميسرائيد؟
- سپید وآزاد، قدیمترها تمام قالبهای شعری ایرانی را تجربه کرده بودم و در این راستا مجموعه غزلی هم چاپ شده دارم.
- الگوي حرفهاي شما در شعر چه كسي است؟
- طيفي از شاعران ايراني چون شاملو، فروغ، آتشی و احمد رضا احمدی و... خارجيها چون نزار قباني، ناظم حكمت، لوركا، اورهان ولي، شيمبوريسكا و...
- تجربيات زندگي در بندر كهن سيراف و شهر بندري كنگان و منطقه صنعتي و گازي پارس جنوبي تا چه اندازه و چگونه ميتواند در شعرهاي شاعران آن شهرستان تاثيرگذار باشد؟
- من در کناره کوه و دریا بزرگ شدهام، شعلههاي گاز شعله ور شدن را به من آموختهاند و كوه ماندن و درياها رفتن. اما از ديد اجتماعي كه نگاه كنيم در اين منطقه كه شما مي پرسيد دو بازهي جغرافيايي تعريف ميشود به نام منطقه پارس جنوبي و شهرستان كنگان. از نظر جغرافيايي پارس جنوبي جزئي از جغرافيايي طبيعي شهرستان كنگان است اما ازديدگاه فكري كاملا مستقل چنانچه مديريتها و كاركرد آن مستقل است.
هنر موضوعي كاملا انساني و اجتماعي است و در توسعه پايدار يك منطقه بايد اجتماعي را متصور شد، بازه جغرافيايي و بوم زيستي را تعريف كرد، روياي اقتصاد و صنعت به صورت آزاد و انتخابي را تعريف نمود. دربازه جغرافيايي منطقه پارس جنوبي شهر تعريف نشده است، مكان جغرافيايي به وجود نيامده است كه نسل و كودك آن تخيل كند. شهر يا روستا يا مركزيت اجتماعي جايي است كه درآن روياي انتخاب شغلي باشد، آينده معنا پيدا كند و تمركز سياسي داشته باشد، معماري شكل پذيرد و به صورت عمومي انتخاب شود، خوابگاهي نباشد، در شهر يا اجتماع هست كه دغدغههاي انساني معنا ميپذيرد. در عسلويه كار براي معيشت و گذران زندگي و زندگي براي گذران زندگي هست. در اين مكان كه مردم كناردستش هنوز به آداب سنتهاي خود زندگي ميگذرانند، چگونه مي توان توقع تاثيرداشت. منطقه ويژه در ديد مردم شهرستان كنگان يك بازهي جغرافيايي براي اشتغال است نه تبادل فرهنگي و خود كاركنان منطقه ويژه با تكثر فرهنگي و عدم ارتباط با محيط شهري، هيچ گونه قابليت تاثير دهي و تاثير پذيري ندارند.
تجربه سيراف كهن كه عروس بنادر باستاني جهان و شهر سندباد بحري ميخوانندش به پايان رسيده است و مردم هم قرنهاست فراموش كردهاند. جزيره برهوت فرهنگي منطقه ويژه و جزيره سنتي كنگان و جزيره تاريخي سيراف هنوز با هم تلاقي نكردهاند و نميشود گونه شعري براي اين گونه مناطق متصور شد. مناطقي هر چند تاريخي و با فرهنگي كهن ولي با الگوي جديد از زندگي كه مديران و متوليانش هيچگاه نخواستهاند يا ندانستهاند چگونه بايد مديريتش كنند.
در بازهي جغرافيايي كه شما منطقه ويژه ميناميدش و با اهداف بلند و متعالي جهت شكوفايي اقتصادي (صنعت نفت و گاز) و با علوم برگرفته شكل گرفته است، ما فقط لولههاي نفت و گاز ميكاريم نه درخت هنر و فرهنگ كه سالياني پيش ضرب المثل بود درخت تو گر بار دانش بگيرد به زير آوري چرخ نيلوفري را.
- خواستم نظر شما را در باره وضعيت كنوني شعر در بوشهر جويا شوم؟
- بوشهر از فعالترين هاست. در عرصههاي فرهنگي هرجا گفتهام بوشهري هستم ديدهام جور ديگري نگاهمان ميكنند. خيلي مثبت.
- چرا رابطه ضعيفي بين شاعران شهرستانهاي استان با مركز استان وجود دارد و به نوعي شايد بتوان گفت كه كار و ارزش شاعران شهرستان هاي استان كمتر ديده ميشود؟
- توي بوشهر شاعران سرآمد فعلي خودشان هزارتا مشكل دارند. براي اينكه بتوانيد در مركز استان بوشهر و از مركز استان بوشهر به صورت كانوني ديگر شاعران استان را متمركز كنيم نياز به روحيهي مهمان پذيري و جاذبه در شاعران مركز نشين است يا ايجاد كانونهاي غير دولتي، بوشهريها ذاتا مردم مهربان و مهمان نوازند. عمدا ميگويم مهماننواز چون در برنامه ذهنيشان براي مهمانپذيري برنامهاي ندارند، اين به سابقه تاريخي بوشهر بر ميگردد. بوشهري ها مهاجم ستيز بودند و مهاجر پذير و در بوشهر پذيرش مهاجرت به بوشهر كه اتفاقا بدون مانع هم بوده همه اقوام مهاجر چند صدساله در بوشهر بسيار راحت زندگي ميكنند و بوشهر شهري با فرهنگ قوي است و بر روحيه مهاجرانش نيز تاثير ميگذارد. اتفاقا من چند سالي بوشهر زندگي ميكردم و پاتوق شبنشيني خيلي از شاعران بوشهري بودم، دوستان شاعر حتا مهمانهاي سرشناس شاعر كشوري را به ما متصل ميكردند. اين مشكل شاعران بوشهري نيست فعلا گريبان كل كشور است. دغدغهي نان و معيشت و عدم روحيه تمركز گرايي در بوشهر هست. البته غير ازاين ها ممكن است دلايل ديگري هم داشته باشد.
- وضعيت كنوني شعر در شهرستان كنگان چگونه است؟
- چندسالي است در اين فضاها نيستم، ارتباطی ندارم. دوستان خوبي دارم كه گاهي تماس تلفني ميگيريم يا تصادفي ميبينمشان و از عطر وجودشان تازه ميشوم.
- تا كنون چند مجموعه شعر از شما به چاپ رسيده است؟
-4 مجموعه.
- شما يكي از فعالترين شاعران و نويسندگان منطقه جنوبي استان هستيد كه 4 مجموعه شعر و 3 کتاب دیگر را در ظرف چند سال توانسته به چاپ برساند. هزينه چاپ اين كتابها را چگونه تامين نمودهايد و آيا حامي مالي دولتي و يا غير دولتي نيز در اين زمينه شما را ياري نمودهاند؟
- خیر، از خدا پنهان مبادا از شما پنهان مباد كه مديران استاني و به خصوص منطقهاي جنوبي استان بوشهر نه دغدغه فرهنگي دارند، نه شناخت فرهنگي، نه در تار و پود بافتهاي ذهنيشان ازتار پودفرهنگ اثري است. بايد گفت متوليان و مديران شهري شهرستاني به نام كنگان شايد انسانهاي خوب يا مديران خوبي باشند در تعريف سيستم مديريت ايراني. اما من پي بردهام در ذهنيت اين افراد فرهنگ و هنر تعريف نشده است نه به عنوان تعريفهاي ايراني اسلامي نه به عنوان زير ساخت دولتهاي دموكراسي و نه تعريف رونما در مكاتب ماركسيستي بلكه مسايل فرهنگ و هنر دستورهاي بخشنامهاي است كه گاهي يادشان ميآيد و از روي آن دستور پيگيري صادر ميكنند. من براي چاپ برخي از كتابهايم مجبورم سالي چند بار تهران بروم و اين برابر با هزينه چاپ كتاب است. حتا با توجه به خالي بودن سرويسهاي هواپيماهاي طرف قرارداد نفت از سرنشين، دريغ از يك بليط هواپيما. اصلا راحتتر بگويم در سرزمين مرواريد و نفت و گاز ما فقط روي مرواريد و نفت و گاز قدم ميزنيم هيچ حق و حقوقي براي پيشبرد هنر يا زندگيمان نداريم.
- از چاپ اولين كتاب شعر شما در سال 1379 تحت عنوان «هفت تا و دو تا دوست دارم» تا آخرين مجموعه شعر چاپ شده شما در سال 85 تحت عنوان «شبانهها»، چه تغييراتي در شعر شما بوجود آمده است؟
- مقداری اجتماعیتر شدهام. رامتر، كودك درونيام كودكتر شده است. دغدغههايم بيشترشده است. به قول يكي از دوستانام پسري كه آمده بود زير گنبد كبود يكي را هفت و دو تا دوست بدارد مجبور شد با آدم خوشحالهاي كه نميدانست اين جا چه كار ميكنند از فال قهوهي قديمياش يادي كند و سپس داستان مرگ سيزدهم اش را روايت كند تا به شبانههاي برسد كه دارد چون آدمهاي كارتوني تخيلاتش را ورق ميزند و بيخيال اينجا و آنجا به تاريخ و اسطوره ميپيوندد و سرگرم تاريخ نوشتن ميشود.
- شما علاوه بر شاعري به نوشتن نمايشنامه هم پرداخته ايد و كتاب «اين آدم خوشحالا اينجا چه ميكنند» از شما به چاپ رسيده است؟ چرا نمايشنامه؟ از شاعري تا نمايشنامه نويسي چقدر راه است؟ ارتباط اين دو چيست؟
- نميدانم چه جوري توضيح بدهم. ده سال پيش ديالكتيك ذهني و دغدغههاي دراماتيك مرا واداشت تا چند تا طرح نمايشنامه شاعرانه بنويسم. بعد از آن و در اين سالها بيش تر مشاور متن و مشاور كارگردان بودهام در كناردوستان خوبي چون رضا بهارلو و سعيد وفايي و دغدغه نمايشنامه نويسيام را با روياهاي شاعرانه نياميختهام. اين اواخر هم مجموعه اي داستان كوتاه شاعرانه به نام كارتوني چاپ كردهام كه داستان واره هست و طرحهايي است كه بيشتر به درد انيميشن سازي ميخورد. ولي درمورد سوال شما، شكسپير، ايبسن، برشت، چخوف و... بازهم مثال بياورم و از خودمانيها بيشترنمايش نامهنويسهاي ما شاعر بودهاند و شاعران ما هم نمايشنامه نوشتهاند. مگرنبوده شاملو و آتشي خودمان هم نمايشنامه نوشتهاند و توي همين بوشهر خودمان نمايش نامهنويسان بزرگ چون ايرج صغيري شعر هم ميسرايد، خوب هم ميسرايند.
- گذشته از نمايشنامه نويسي شاهد فعاليتهاي تاريخ پژوهشي نيز از شما هستيم و كتاب «از مرواريد تا نفت» كه درباره تاريخ خليج فارس از بندر سيراف تا كنگان و عسلويه است، از شما به چاپ رسيده است. چه شد كه به سوي تاريخ پژوهي كشيده شديد و آيا تخصص كافي را در اين مورد داشتيد؟
- منابع و مطالعات اولیه داشتم. براي مطالعات ادبي، تاريخ و جامعهشناسي و فلسفه و ... اصول اوليه هستند. مطالعات زيادي داشتم يواش يواش ديدم در نبود كار پژوهشي مرتبط روي تاريخ منطقهاي كه در آن زندگي ميكنم، اطلاعات خوبي دارم، شرايط نوشتن را هم دارم. من به جهان بيشتر از شهرم نگاه ميكنم و خودم را شهروند دهكدهي جهاني ميدانم. در دهكدهي ذهني من كنگان، بوشهر و خليج فارس هويت دارند و معتقدم شناخت جزء درك كل را آسانتر ميسازد و اين بود كه براي يافتن هويت فرهنگيام، هويت تاريخ جغرافيايي كه درآن زندگي ميكنم را جستجو كردم.
- آيا پراكندگي كار شما از شاعري تا نمايشنامه نويسي و تاريخ پژوهي به زندگي و پيشرفت شعري شما لطمهاي وارد نميآورد؟
- با زندگيام كه همينهاست تضاد و منافاتي ندارد. من با نوشتن و تعارض زندگی میکنم و منهاي نوشتن هنوز براي خودم تعريفي ندارم.
- حال و هواي نويسندگان و شاعران را در اين دوره چگونه ميبينيد؟
- در كشورمان و در جهان اينترنت، صدا و سيما و مطبوعات ووو خيلي از اصول چاپ و نشر به شيوهي كلاسيك را به هم ريختهاست. حالا توي دورهاي هستيم مثل دورهاي كه صنعت چاپ آمده بود. توي آن دوره خيليها هنوز صنعت چاپ را نپذيرفته بودند و به صورت نسخههاي دستي كتاب منتشر ميكردند. حالا هم يك دوره گذار است كه بايد بتوانيم با شاعران حرفهاي كه داريم، از ابزار دنياي مدرن استفاده نمايم و همين جور هم دارد ميشود. ولي در اين مناطق كه ما زندگي ميكنيم شعر و شاعری و نويسندگي حرفهای نیست كه بتوانيم حرفهاي صحبت كنيم.